۱۳۸۷/۶/۳۱

بازم باید یه آی دی دیگه میساخت،لازمش داشت.عادت کرده بود وارد هر دوره ی جدیدی از زندگی که میشد یه آی دی هم واسه اش میساخت ولی هر چی فکر کرد دید هیچی واسه پسوردش نمی تونه دست و پا کنه ،همه ی چیزای مهمی رو که ممکن بود یادش بمونه قبلن استفاده کرده بود،معتقد بود هر آی دی جدید یه پسورد کاملن نو می طلبه ،یه چیزی که راز اون دورته و هیشکی دیگه هم نمی دونه وسیل عکسهایی رو که توی ذهنش می چرخیدن پس و پیش کرد،همه ی اون لحظه هایی که هیشکی ازشون نمی دونست و حتا توی دفترچه خاطراتش هم با حروف رمز نوشته شده بودن ولی هیچ کدوم چنگی به دل نمی زدن.صفحه رو بست،اومد بیرون،به نظرش اومد که هنوز وقتش نیست...

هیچ نظری موجود نیست: