۱۳۸۷/۱۱/۱۳

مغز که آشوبه،آشوبه دیگه!هیچ کاریشم نمیشه کرد،خیلی چیزا توی مغز میگرده،خیلی چیزا،این که یه کم بالاخره سامونش بدی معلوم نیست بالاخره قراره کار کدوم یکی از حضرات فیل ، الاغ یا سایر احشام باشه!ههه،بچه که بودم فکر می کردم حضرت فیل هم یه پیامبر بوده،بعد همیشه فکر می کردم حالا این همه اسم چرا مامانش اسمشو گذاشته فیل!!؟ممممم،نمی دونم چرا یه کم سر خوشم،با اینکه نباید باشم،خلاف ذهن آشفته امه،ولی هستم!یه وقتایی با خودم خیلی حال می کنم،وسط بدبختی و هزارتا فکر کژ و مژ،بیخود می خندم،یعنی عملن،می خوام له شم ولی خنده ام می گیره،یه جورایی از دست و پنجه نرم کردن لذت می برم،خیلی!خوشم میاد،ذاتن وحشیم دست خودم نیست!
ما سفری کردیم که من اسمشو گذاشتم گذار از طویله تا طویله با نشستی در مزرعه ی هویج!یا کلم!این که مزرعه ی هویج بهتره یا طویله نمی دونم،ولی خب فرض کن یه الاغو که توی طویله که میره از بوی پهن خوشش میاد،کاه و ینجه اشم به جاست،دم بهارم هست،قراره بره علف تازه هم بچره،بعد میخش کنی توی مزرعه بهش بگی تو کلم باش!پهن بخور ،آبم میریزیم پات!خب فکر کنم چارنعل میدوئه توی طویله،توی اسطبل که نبودم احساس اسب بودن بهم دست داده باشه!فعلن به شدت درگیرم،ولی یه چیزی هوا می کنم،این خانوم د هم عملن مارو نمود وسواس گرفتم دو کلمه می نویسم یه خط پاک می کنم،اینو که توی کامپیوتر تموم کنم به همون با خودکار و کاغذ نوشتن بر می گردم،کمتر حواسم پرت میشه اونجوری،تازه همیشه کاغذو دوست داشتم،در واقع بوشو!
دیگه فعلن همین!


پی نوشت سفارشی؛جفت ریه ها از کار افتاد ،زیر اولین کامیون دراز شدیم،آآآآآآآآآآآییییییییی نفس کشیدیم،به جان خودم!
من نیشم به شدت بازه،من یه احمقم واقعن ولی عاشق خودمم دست خودم نیست!ههههه!ههههههمممممممم

هیچ نظری موجود نیست: