۱۳۸۷/۱۱/۲۲

مادر قهوه،مادر شکلات!

تند و تند نفس می کشید و با عصبانیت نفسشو بیرون میداد و پستانهای گنده اش ، گنده تر از اونی که بود به نظر میرسید ،با اینکه کج از بین ردیفها رد میشد باز هم باسنش به نمیکتها گیر می کرد تا به من رسید گفت؛
"دختره ی جنده ی مزلف..."
"کی؟"
"همون دختره ی جنده دیگه"
"کدوم؟اینجا جنده زیاده،مدرسه اس دیگه"
"اه"
" به هر حال ،جنده اشو خودت می دونی ولی مزلف ...در واقع یه چیزی در حد بچه خوشگله واسه دخترا خیلی صدق نمی کنه،یعنی خب ما همه امون زلف داریم یا می تونیم بذاریم دست کم،مشکلی نداره!"
"مادر قهوه ی کثافت..."
"چی؟"
"هیچی بابا!"
"هههه،نه جان من،مادر چی چی؟"
"قهوه...؟"
"هاها!یعنی مادر با طعم قهوه،مامانش مزه ی قهوه میده؟خوردی مگه؟مامان منم مخلوط وانیل و شکلاته،مامان تو چی؟توت فرنگی؟"
بغل دستیش که تا اون لحظه حکم دیوارو داشت گفت:"خب پس چی؟"
"یعنی چی،پس چی؟یعنی تو هم تا الآن فکر می کردی واقعن فحشه مادر قهوه است؟"
"آره"بعد پشت سریشو صدا کرد گفت "الهام،نمی گیم مادر قهوه؟"
"چرا!"
"الهام مامانت چه مزه ایه؟"
"ههه،خفه شو،نچشیدمش هنوز،حالا جدی چیه پس سمان؟"
"بابا ،قحبه اس،مادر قحبه!هههه!وای مادر قهوه،فک کن!یه چیزیه در حد خورشید ساحلها دیگه!"


پی نوشت:این اختلاطی از دو دیالوگ مختلف در دوسال دوم دبیرستان و پیش دانشگاهیه،که دیشب یادم افتاد و یهو دم خوابی هر هر خندیدم!
پی نوشت دو:فی الواقع داشتم فکر می کردم مامانم چه مزه ایه،یاد دونه های همه مزه ی داستانای هری پاتر افتادم ،توت فرنگی هیچ طرفه نیست!

۱ نظر:

ناشناس گفت...

kam peydai